۱۳۸۸/۰۴/۱۱

آهای خدا کجایی .. <شعر..>

اگه من ... توی حیاط ......نشسته باشم و ..خدا ....یه گونی پول واسه من ....... بندازه پایین چی میشه ....اگه من پول دار ...بشم ...پول کسی کم نمیشه ...آهای خدا کجایی .... بکن به من نگاهی .....نه پولی و نه کاری ......بیا بکن یه کاری ......
همه چیز و گرفتن ...نه آزادیه گفتن ...نه آزادی لبخند .....همه کارمون ..شده ........عزا و غصه و غم ....فلان معصوم مرده .... شهادت فلان کس ....تنها هیجان ما ...زدن تو سینه و سر .... نه موسیقی آزاده ..... نه رقصیدن و خنده ....آهای خدا کجایی ... بیا بکن یه کاری ... اگه ما بیچاره ها ....... پول درستی داشتیم .... هزار تا کار میکردیم .... انرزی هسته ای ...تو زیر زمین میساختیم .... استعدادهای ما هم ....چون فقیریم ..شد تباه ... همیشه که اینطور نیست .... خدا کنه نباشه ....یه عمر بی نسیبی ... فردا سیاه نباشه ....هزار تا فردا اومد ...همش از قبلی بدتر .... آهای خدا کجایی ....نکنه ..تو هم سرابی....
خسته ام خسته ام ...... خسته ام از همه کس ...خسته ام از همه چیز ..... خسته ام از ناامیدی .... خسته از فکر نان ...

هیچ نظری موجود نیست: